مطالب مشاوره وروانشناختی.استادنظری

مطالب مشاوره وروانشناختی.استادنظری
 
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مطالب مشاوره وروانشناختی و آدرس jnazari.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





هوش هیجانی (EQ)
  

 هوش هیجانی (EQ)

هوشبهر و هوش هیجانی قابلیتهای متضاد نیستند بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند. همه ما از ترکیبی از هوش و عواطف برخورداریم، افراد دارای هوش بالا و هوش هیجانی بالا، علیرغم وجود نمونه هایی نوعی، نسبتاً نادرند.
بیش از یکصد سال بهره هوشی یا هوشبهر (IQ) بعنوان معیاری برای سنجش هوش فردی محسوب می¬شد. آزمون بهره هوشی تنها شاخصی بود که نشان دهنده توانایی یادگیری شخص بود، که در سال¬های اخیر مورد بحث و و چالش محافل علمی قرار گرفت. بسیاری از افراد در آزمون های ورودی دانشگاه یا مؤسسات از نظر بهره هوشی نمره بالایی کسب می کردند اما همین افراد در محیط کار و خانواده چندان موفق نبودند. برعکس افرادی نمره هوش بهر پائینی داشتند ولی در محیط کار افرادی موفق و سازگار به شمار می رفتند که علتش می¬تواند به سطح هوش هیجانی (EQ) یا توانایی هدایت هیجانهای شخص در تعاملات فردی ارتباط پیدا کند. هوش هیجانی را نمیتوان در مدارس و یا دانشکده آموخت بلکه از طریق فرایند یادگیری اجتماعی آموخته می¬شود. تحقیقات نشان می دهد موفقیت های زندگی حرفه ای 20درصد بهره هوشی (IQ) و 80درصد به هوش هیجانی (EQ) بستگی دارد.
تحقیقات نشان می¬دهد اهمیت هوش هیجانی در جهت پیشرفت جایگاه سازمانها در حال افزایش است. با استفاده از بهره هوشی می¬توان پیش بینی کرد چه شغلی مناسب فرد است؟ درحالیکه هوش هیجانی می تواند مسیر پیشرفت، شکست یا درجازدن کارکنان را پیش بینی کند. در سطوح رهبری و مدیریت عالی سازمان 85 درصد قابلیتها برای کسب موفقیت به هوش هیجانی بستگی دارد تا به سایر توانایی¬های فنی و شناختی. به همین دلیل می¬گویند یک فرد فاقد هوش هیجانی حتی اگر بهترین   دورههای آموزشی دنیا را ببیند نمی¬تواند یک رهبر سازمانی برجسته و موفق باشد.
باید گفت بیشتر مهارتها بر اثر تعلیم و تربیت تكامل پیدا می كنند و احتمال دارد که این موضوع حداقل برای بعضی از مهارتهای هوش هیجانی صحیح باشد. مهارت-های هوش هیجانی در منزل و با تعامل خوب والد و کودک شروع می¬شود. والدین به کودکان یاد می¬دهند که هیجانهای خود را تشخیص دهند و آنها را نامگذاری کنند؛ به عنوان نمونه «من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصبانی¬ام» پس وقتی کودک از رفتار برادرش شکایت می-کند و می¬گوید: "من از او متنفرم"، می توان جمله او را این گونه  بازگویی کرد: "به نظر می رسد برادرت خیلی تو را عصبانی کرده" هم نشان داده¬اید که احساس کودک خود را درک کرده¬اید و هم سرمشق مناسبی برای بیان احساسات را فراهم ساخته¬اید.یکی دیگر از راههای پیشنهادی برای پرورش هوش هیجانی، ایجاد محیط امن عاطفی است، به گونه ای که کودکان بتوانند با آزادی و امنیت خاطر درباره احساساتشان با والدین گفتگو کنند. پس باید به آنها نشان داد که به احساسات آنها توجه و نظریات آنها با صبر و حوصله شنیده می شود، حتی اگر قابل قبول نباشند. پس بهتر است با استدلال خواهی، آنها را توجیه کنند. در مواردی که خطری متوجه کودک است، بهتر است به جای آنکه بگویند "بالاخره خودت را به کشتن می¬دهی"، گفته شود "من می¬ترسم به خودت آسیب برسانی".  اگر اشتباهی از جانب والدین رخ داد، باید از کودکان عذرخواهی کنند تا عملاً آموخته باشند که پذیرش اشتباهات و احساس تأسف امری طبیعی است.
باید بدانیم که هیجانها در افکار مؤثرند، حافظه را شکل می دهند، دیدگاه های مختلف حل مسئله را به وجود می آورند و خلاقیت را سهولت می¬بخشند.     

(برای اطلاع بیشتر به سطح دوم مراجعه کنید)


هوش هیجانی (EQ)

زنگ تفریح یک مرکز پیش دبستانی است و عده¬ای پسر بچه روی چمن¬ها می¬دوند. امیرعلی زمین  می¬خورد، زانویش زخمی می¬شود و گریه می¬کند. اما پسرهای دیگر به دویدن ادامه می¬دهند به جز اردشیر که توقف می¬کند. وقتی گریه امیرعلی فروکش می¬کند، اردشیر نیز خودش را زمین می¬زند و زانویش را می¬مالد. وی فریاد می¬زند "زانویم زخمی شده است!" روان¬شناسان اردشیر را نمونه¬ای از افرادی می¬شمارند که از هوش هیجانی و بین فردی خوبی برخوردار است. به نظر می¬رسد که اردشیر در «شناخت احساسات» همبازی¬های خود و برقرار کردن «ارتباط سریع و هموار» با آنان توانایی بالایی دارد. فقط او بود که به درخواست کمک و درد امیرعلی توجه کرد و فقط او بود که سعی کرد دوست زمین خورده¬اش را تسلی دهد، هر چند تنها کاری که توانست بکند، مالیدن زانوی خودش بود. این حرکت جسمانی جزیی از استعداد برقرار کردن ارتباط است، یعنی مهارتی عاطفی که برای حفظ ارتباط-های نزدیک در ازدواج، دوستی یا ارتباط حرفه¬ای اهميت دارد. این مهارت¬ها در کودکان پیش دبستانی تازه جوانه زده¬اند و در طول زندگی شکفته خواهند شد. با این وصف تعریف هوش هیجانی چنین است: «توانایی زیر نظر گرفتن احساسات و هیجانات خود و دیگران، تمایز گذاشتن بین آنها، و استفاده از اطلاعات حاصل از آنها در تفکر و اعمال خود». بنابراین هوش هیجانی مجموعه مهمی از یک سری توانایی¬هاست: توانایی¬هایی مانند اینکه فرد بتواند انگیزه خود را حفظ نماید و در مقابل ناملایمات پایداری کند، تکانش¬های خود را به تعویق بیندازد و آنها را کنترل کند، حالات روحی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر، قدرت تفکرش را خدشه¬دار سازد، با دیگران همدلی کند و امیدوار باشد. هوش منطقی (IQ) و هوش هیجانی (EQ) تضادی با یکدیگر ندارند بلکه فقط با هم متفاوتند. دانستن اینکه شخصی فارغ¬التحصیل ممتازی است تنها به این معنی است که او در جنبه¬هایی که با نمره سنجیده می¬شوند بسیار موفق بوده و احتمالاً فردی با هوشبهر (IQ) بالاست. اما درباره اینکه او به فراز و نشیب¬های زندگی چه واکنشی نشان می¬دهد، چیزی به ما نمی¬گوید و مشکل در همین جاست. هوش تحصیلی بالا هوشبهر (IQ) در مواقع بروز بحران و گرفتاری¬های زندگی، عملاً هیچ نوع آمادگی¬ای در افراد پدید نمی¬آورد. با وجود آنکه هوشبهر بالا تضمین کننده رفاه، شخصیت اجتماعی یا شادکامی در زندگی نیست، با این حال مدارس و فرهنگ ما صرفاً بر آن و توانایی¬های تحصیلی تأکید می¬کنند و هوش هیجانی، یعنی مجموعه¬ای از توانایی¬ها و صفاتی که بی¬اندازه در سرنوشت افراد اهمیت دارند را نادیده می¬گیرند. نتیجه این وضع خیل عظیم فارغ¬التحصیلان دانشگاهی است که در سطوح بالای دانشگاهی دارای مدرک¬اند ولی در پیش پا افتاده¬ترین روابط عاطفی و اجتماعی خود به شدت دارای مشکل¬اند. زندگی هیجانی حیطه¬ای است که مانند ریاضیات یا ادبیات می¬توان در آن مهارتی کم یا زیاد داشت و مجموعه توانش¬های خاص خود و میزان شایستگی فرد را در آن زمینه برای درک این امر می¬طلبد که چرا فردی در زندگی پیشرفت می¬کند و فرد دیگری با همان میزان استعداد، در نیمه راه متوقف می¬شود. برخلاف هوشبهر که سابقه حدود یک صد سال تحقیق بر صدها هزار نفر را به همراه دارد، هوش هیجانی مفهوم جدیدی است. در حالیکه عده¬ای معتقدند که هوشبهر را نمی¬توان از طریق تجربه یا آموزش چندان تغییر داد، ولی هوش هیجانی و قابلیت¬های عاطفی مهم را می¬توان به کودکان آموخت و سطح آن را در بزرگسالان ارتقا داد. (برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید)
هوش هیجانی چیست؟
تعاریف مختلفی از هوش هیجانی بیان شده است که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می¬شود. البته لازم به ذکر است که تمامی آنها یک معنی را در بردارند و فقط نوع بیان آنها متفاوت می¬باشد.
هوش هیجانی مجموعه¬ای از توانایی¬هاست که به فرد کمک می¬کند تا احساسات خود و دیگران را بشناسد و درک کند و در نهایت، به فرد کمک می¬کند تا احساسات خود را تنظیم و اداره کند.
هوش هیجانی ظرفیت ما را در شناخت احساساتمان و احساسات دیگران تعیین و کمک می¬کند تا با ایجاد انگیزش، هیجان¬های خودمان را کنترل و اداره کنیم و روابط خودمان را با دیگران به نظم و حساب درآوریم.
هوش هیجانی یک رشته از مهارت¬های غیرشناختی، قابليت¬ها و ظرفیت¬هایی است که توانایی فرد را در مقابل مطالبات و فشارهای بیرونی بالا مي برد.
هوش هیجانی در حقیقت هوش کاربرد هیجان¬هاست.
(برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید)
مؤلفه¬های هوش هیجانی
حیطه¬های اصلی هوش هیجانی به شرح زیر هستند:
1) شناخت عواطف شخصی:
خودآگاهی، یعنی تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروز می¬کند، سنگ بنای هوش هیجانی است. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان¬شناختی و ادراک خویشتن نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، ما را به سردرگمی دچار می¬کند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند بهتر می¬توانند زندگی خویش را هدایت کنند. این افراد درباره احساسات واقعی خود در زمینه اتخاذ تصمیمات زندگی، از انتخاب همسر گرفته تا شغلی که برمی¬گزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند.
بعضی از افراد واقعاً در زمینه شناخت عواطف شخصی خويش فاقد خودآگاهی¬اند. این عده وقتی از لحاظ عاطفی و هیجانی به هم می¬ریزند نمی¬دانند که آیا خشمگین¬اند یا غمگین؟ خوشحال¬اند یا صرفاً پرانرژی؟ این افراد بهای «بی¬سوادی هیجانی» خود را در روابط بین فردی و حتی درونی مختل می¬پردازند. (برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید)
2) به کار بردن درست هیجان¬ها: 
قدرت تنظیم احساسات خويش، بر حس خودآگاهی متکی است و به ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطراب¬ها، افسردگی¬ها یا بی¬حوصلگی¬های متداول اشاره دارد. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفند، دایماً با احساس نومیدی، خشم مزمن و افسردگی دست به گریبانند. درحالیکه افرادی که در آن مهارت زیادی دارند با سرعت بیشتری می¬توانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذارند. برای مثال بیرون ریختن غضب را برخی افراد به¬عنوان روشی برای مقابله با عصبانیت به کار می¬گیرند چرا که این باور در میان عموم مردم رواج دارد که «انجام این کار باعث می¬شود احساس بهتری پیدا کنی». از دهه 1950 روان¬شناسان با این روش مخالفت کردند چرا که دریافتند برون ریزی خشم یکی از بدترین راه¬های خاموش کردن آن است. زیرا انفجار غضب عموماً برانگیختگی مغز هیجانی را تقویت می¬کند و باعث می¬شود افراد در عوض احساس خشم کمتر، عصبانیت بیشتری احساس کنند. به همین ترتیب بسیاری از افراد در زمینه مدیریت اضطراب و  نگرانی¬های خود دچار مشکل¬اند. ذهن نگران در زنجیره بی¬پایانی از ناراحتی¬های جزیی گرفتار می¬شود، از یک موضوع به موضوع دیگر می¬رود و باز می-گردد.
نگرانی¬های مزمن و مکرر، شبیه چرخش به دور خود است که هیچ¬گاه به راه حل مثبتی منجر       نمی¬شوند. توانایی تنظیم هیجانات مختلف¬-¬ خشم، نگرانی، افسردگی و غیره- از مؤلفه¬های هوش هیجانی است و عامل تأثیر گذاری در خدمت بهداشت روان محسوب می¬شود. (برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید)
3) برانگیختن خود:
برانگیختن خود به زبان ساده یعنی کنترل تکانه¬ها (تکانه¬هایی مثل خشم، میل جنسی و ... )تسلط بر نفس، تأخیر در ارضای فوری خواسته¬ها و امیال، رهبری هیجان-ها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب. خویشتن¬داری عاطفی یا همان به تأخیر انداختن کامرواسازی و فرونشاندن تکانه¬ها یکی از مؤلفه¬های اساسی هوش هیجانی است. افراد دارای این مهارت در هر کاری که به عهده می¬گیرند بسیار مولد و اثر بخش خواهند بود.  (برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید)
4) شناخت عواطف دیگران:
توانایی همدلی نيز بر خودآگاهی عاطفی متکی است و اساس مهارت رابطه با مردم را تشكيل مي دهد. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردارند به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواسته¬های دیگران است توجه بیشتری نشان می¬دهند. این توانایی آنان را در حرفه-هایی که مستلزم مراقبت از دیگرانند مانند تدریس، فروش و مدیریت موفق¬تر می¬سازد. انسان¬هایی که در شناخت عواطف دیگران مهارت دارند به راحتی و گاهی بدون دیدن چهره طرف مقابل مثلاً از پشت تلفن قادرند حالت روحی دیگران را حدس بزنند. شناخت عواطف دیگران به ویژه در روابط بین زوجین اهمیت دارد.
تا هنگامی که انسان در کویری که زمان و زندگی نام گرفته¬ زندگی می¬کند، تنهایی و انزوایش نیز پابرجاست. پس به دو دلیل مهم می¬باید توانایی شناخت دیگران را در خود بالا ببریم: اول اینکه چون ما هرگز نمی¬توانیم مستقیماً وارد تجربه دیگران شویم، هیچ¬گاه نمی¬توانیم  کاملاً بدانیم که طرف مقابل ما چه چیزی را می¬خواهد به ما برساند. وقتی پی می¬بریم که هر قدر تلاش کنیم نمی-توانیم چنان باهوش یا حساس باشیم که بفهیم دیگری چه تجربه¬ای می¬کند، احساس گناه ما می¬تواند ما را یاری دهد که از روی اصالت، متواضع باشیم. در این بین هر چقدر قدرت و مهارت شناخت و عواطف دیگران در ما بالاتر باشد بیشتر می¬توانیم در دنیای خصوصی و گاهی درد دیگران سهیم شویم و تنهایی و انزوای آنها را کم کنیم. دوم اینکه «زبان» نمی¬تواند تجربه را به خوبی منتقل کند زیرا تجربه نهفته در دل تجارب عمیق انسانی غنی¬تر از آنند که کلمات توان بازگو کردن آنها را داشته باشند. (برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید)
5) برقراری رابطه با دیگران:
بخش عمده¬ای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است. افرادی که در این زمینه مهارت دارند، به خوبی و عمیقاً به دیگران گوش می¬دهند، دیگران را می¬پذیرند و دست به قضاوت نمی¬زنند. در دیگران احساس ارزش و عزت تولید می¬کنند نه احساس گناه و در مورد هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران باز می¬گردد به خوبی عمل می¬کنند. آنان ستاره-های اجتماعی هستند ستاره¬هایی که حتی در روز نیز درخشانند!

 
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, ] [ 21:10 ] [ جعفرنظری ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ استاد جعفر نظری خوش آمدید
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

Untitled Document دریافت کد حرکت متن